گفتگویی خواندنی با کفاش ترکمن؛

خیلی دوست دارم یک دکه داشته باشم، فقط یه دکه همین ! + تصاویر

1403-09-01 11:09:07
0
137

خیلی دوست دارم یک دکه ای برای کار خودم داشته باشم که بتونم به کارم رونق بیشتری بدهم.اگر دکه ای داشته باشم کارهای بیشتری می توانم انجام دهم فقط یک دکه همین.

 

به گزارش کلاله خبر به نقل از رادکانا، یک صبح سرد زمستانی که لباس گرم پوشیدم و آماده رفتن به بیرون شده بودم تا به کارهای روزمره خودم برسم از پیاده روی نزدیک خونمون که رد شدم یک فرد توجه منو به خودش جلب کرد.

یک لحظه به خودم اومدم که من یا امثال من در چه مکانی کار می کنیم و یکی مثل این پیرمرد در چه جایی و با چه امکاناتی!

چه تفاوتهای بزرگ و عمیقی بین ما موج می زند؟

اکثر ما در دفترها و اداراتی شکیل با امکانات زیاد و مناسب کار می کنیم درحالیکه بیشتر وقتها ناراضی هم هستیم، اما این مرد و یا امثال وی، روی یک صندلی پلاستیکی کوچک و یک میز از جنس یونولیت در گوشه ای از پیاده رو نشسته و مشغول بکار هستند.

خیلی ها مثل من که روزهای زیادی از کنار این مرد رد می شوند ولی بی توجه به اون و کارش هستند.

خیلی واسم مهم بود که بدونم در این روزها که همه چی حتی نون هم گرون شده، چطوری روزگار خودش و خانواده شو را می گذرونه.

خلاصه آن روز فرا رسید که رفتم پیشش و بعد از یک احوال پرسی گرم در این هوای سرد شروع به سوال پرسیدن کردم.

احتمالا این تصاویر گویای اون باشه که در مورد چه کسی صحبت می کنیم.

بله، پیرمرد کفاش خیابون گرگان کردکوی که خیلی ها در گذرشون از این محله باهاش برخورد کردند.

مردی که برای بدست آوردن هزینه های زندگی در هوای گرم و سرد کنار دیوار اداره ثبت احوال کردکوی می نشیند و منتظر است تا شاید روزی خانوادش برسه.

کسی که سقف محل کارش آسمان آبی خداست، مردی که برای بدست آوردن روزی حلال برای زن و بچه هایش در سرما و گرما یک گوشه می نشیند و زحمت می کشد.

وقتی ازش پرسیدم که از زندگی خودت راضی هستی، با تمام امیدواری که در صداش بود خیلی آروم گفت: زندگیم را دوست دارم هرچند که مشکلات بسیار زیادی پیش رومه. خیلی سخته ولی توکل بر خدا دارم و راضیم به رضای او.

ازش در مورد مدت زمان کارش، خانه و تعداد فرزندانش پرسیدم که پاسخ داد: الان حدود 18 ساله که هر روز صبح از شهرستان بندرترکمن این مسیر چند کیلومتری را به سمت کردکوی طی می کنم تا به محل کارم برسم.

سه فرزند دارم که دوتا از آنها دختر و یکی پسر می باشد که فقط توانستم یکی از دخترها را به خانه بخت بفرستم.

از نگاهش و لرزش صدایش هم معلوم بود که نگرانی زیادی درباره دو فرزند دیگر خودش بردل دارد.

کم صحبت بود و سعی داشت خیلی کوتاه به سوالات جواب بده.

وقتی ازش پرسیدم چه درخواستی از مسئولین داری؟ با نگاهی پرمعنا پاسخ داد؛ چون پیرمردی هستم که سن و سالی ازم گذشته و توانایی بالا و پایین کردن پله های ادارت را ندارم در این سالها به هیچ جایی مراجعه نکردم و از هیچ نهادی تقاضایی نداشتم که بهم مکانی و یا دکه ای جهت کار کردن بدهند اما الان که ازم پرسیدی، درخواست عاجزانه خودم را میگم که خیلی دوست دارم یک دکه ای برای کار خودم داشته باشم که بتونم به کارم رونق بیشتری بدهم.

اگر دکه ای داشته باشم کارهای بیشتری می توانم انجام دهم فقط یک دکه همین.

گفتگوی خودم را در همین جا خلاصه میکنم، زیرا با همین مختصر گفتگو باید متوجه شرایط سخت زندگی برخی انسانها شده باشیم.

نظرات

متاسفانه نظری هنوز درباره این مطلب منتشر نشده

ثبت دیدگاه

خانه شهرستان گلستان اخبار