طنز - مطمئنا گل آقا که خدا رحمتش کند، 20 سال پیش فکر نمیکرد آنچه درباره وضعیت گرانیهای «اخیر» منتشرکرده همانی باشد که آن زمان به شکلی دیگر، زمزمه مردم بوده است! چند بخش برگزیده از یک شماره این هفتهنامه را در ادامه بخوانید.
نهم اردیبهشت ماه 1412
هفته آینده، «هفته عزیزترین قشر» نام گرفت. لازم به توضیح است که تاکنون به مناسبتهای مختلف کارفرمایان، کارگران، دانشآموزان، معلمان، بازاریان، بزازان، خبازان، خرازان، رزازان و ...، به عنوان عزیزترین قشر معرفی شدهاند.
بنابه اخبار رسیده، از سوی مقامات مسؤول، ستادی تحت عنوان «ستاد شناسایی عزیزترترین(!) قشر» تشکیل شده است. رئیس این ستاد صبح امروز اعلام کرد: چون همه اقشار جامعه ما «عزیزترین قشر» هستند، مجبوریم برای انتخاب «شیر» یا «خط» بیندازیم!
دهم اردیبهشتماه 1412
مجموعه مقالات ریاست بانک مرکزی تحت عنوان «اول مرغ بوده یا تخم مرغ؟» منتشر شد. این مقالات که در زمینه پیشرفتهای اقتصادی کشورمان نگاشته شده، در 20 جلد به چاپ رسیده و مجموعاً 13313 صفحه را شامل میشود و از جاذبههای این مجموعه نسبت به کتابهای مشابه میتوان سفید بودن تمامی صفحات آن را برشمرد. تنها در آخرین سطر آخرین صفحه این مجموعه میخوانیم: تا ارز نباشد، از تولید خبری نیست و تا تولید نباشد از ارز.
مجموعه «اول مرغ بوده یا تخم مرغ» همراه با یک جعبه مدادرنگی، بهترین هدیه برای کودکان شماست.
یازدهم اردیبهشتماه 1412
اولین کلنگ تخریب آخرین کارخانه کشورمان به زمین زده شد. در این مراسم «اختتامیه» گفته شد: وقتی همه چیز را خارجیها برایمان میسازند و پورسانت هم میدهند، ما مگر مرض داریم تولید کنیم تا کارگران عزیز دست و بالشان روغنی شود یا خدای نکرده انگشتشان ببرد؟!
برپایه همین گزارش، وزارت کار اعلام کرد: برای اشتغال مجدد کارگران عزیز سرمایه لازم در اختیارشان قرار داده خواهد شد تا در جهت خرید و فروش سیگار به کار بیندازند.
دوازدهم اردیبهشت ماه 1412
با ابتکار کشورمان، نبردهای 35 ساله بین گروههای چریکی در «پرو» پایان پذیرفت. بنابه گزارش خبرگزاریها، صبح امروز «خوزه زیپو گومز» و «خوان زپرتو سانچز»، رهبر دو گروه قدرتمند درگیر، طی دیدارهای جداگانهای با وزیر امور خارجه کشورمان، ضمن تشکر از کمکهای مالی ایران طی سالهای گذشته که در راستای سیاستهای بیطرفانه، در اختیار هر دو طرف قرار میگرفته است، برای بازسازی کشورشان تقاضای کمک کردند.
***
پنچری...!
لطفاً «موسیقی!» شعر را رعایت بفرمایید.
میفرمایید ناراحت نشو،
چشم، نمیشوم
اما وقتی میخهای بلند تورم
یکی یکی، توی چرخ ماشین خرج زندگی آدم فرو میروند
و صدای فسّ ـسـسـس!
گوش آدم را کر مینماید
و از ما «بهترتران»! هم
با جک سوسماری وعده،
ماشین کذایی آدم را
سه ماه سه ماه، سه سال سه سال،
پنج سال پنج سال،
و حتی این اواخر
بیست و پنج سال،
بیست و پنج سال
از واقعیت بالا نگه میدارند
هر کس دیگر هم باشد
حداقل این انتظار را دارد
که وقتی آن جک سوسماری
از زیر شاسی حقوق و مزایایش
بیرون کشیده میشود
لااقل دیگر فسّش درنیاید
نه این که بعد از این همه لنگ در هوایی
و روی جک ماندن!
آخر هم
با یک جفت لاستیک سوراخ
بماند کنار خیابان
و هی با یک دست با التماس به ریشش بکشد
و با دست دیگر به علامت کمک
به بنزهای تمام اتومات تسهیلات
و پاترولهای آخرین مدل امکانات
اشاره نماید
و آنها هم،
اصلاً بیخیال آدم و آدمگیری
وینگ و وینگ،
از بغل گوش آدم عبور نمایند
و آخر سر هم بالاجبار
لاستیکهای پنچر را با هر دو دست بغلتاند
و خودش مابین آنها
در حاشیه خیابان اضافه کار، سگ دوزده،
به روی مبارک نیاورد؟
نه، حالا وجداناً از خودتان میپرسم؟
اگر شما باشید،
شست پای اعصابتان
از توی جوراب سوراخ تحمل بیرون نمیزند؟
***
چون «گلآقا» کس ز مستضعف خبر دارد؟ ندارد
بهتر از گفتار او، حرفی اثر دارد؟ ندارد
او به حق دارد توجه در تمام نظم و نثرش
ترس و بیمی در ره خدمت به سر دارد؟ ندارد
عمر مستضعف تلف شد در صفوف مرغ و ماهی
در به دست آوردنش راهی دگر دارد؟ ندارد
مؤجر از مستأجرش خواهد فزون مالالاجاره
هیبت قانون در او هرگز اثر دارد؟ ندارد
آنکه بیپول است و بیماشین در این فصل بهاران
انتظاری از پی سیر و سفر دارد؟ ندارد
با تمام اختراعات اندر این عصر تمدن
این بشر میلی به غیر از شور و شر دارد؟ ندارد
چون طبیبی تو، به عنوان مسکن گاهگاهی
گر بگویی طنز ای «برهان» ضرر دارد؟ ندارد
متاسفانه نظری هنوز درباره این مطلب منتشر نشده