شما خوانندگان عزیزی که این مطلب را میخوانید به افتخار بازنشستگی نمیدانم پیش از موعد و بعد از موعد پزشکی و خلاصه انواع بازنشستگی که این روزها بر سر زبان هاست ،نائل گشته اید یا خیر؟ این حقیر مادر مرده به این افتخار نائل شده ام که ایکاش نمیشدم شما شرح ماجرا بشنوید تا حساب دستتان بیاید که چرا از بازنشستگی شاکی ام!
شرح ماجر:
روزی که از اداره برگه بازنشستگی ام را دریافت کردم با خوشحالی و بشکن بشکن و بایک جعبه شیرینی ناب محمدی (دانمارکی سابق)وارد خانه شدم واین خبر مسرت بخش را به سمع و نظر عیال رساندم ولی ای عزیزان ایکاش به جای برگه بازنشستگی، اداره چهار کار اضافه اون هم بدون دریافت هیچگونه حق الزحمه ای به من میداد ولی این برگه کذایی بازنشستگی را به من نمیداد (( ببخشید عزیزانی که هنوز به افتخار بزرگ بازنشستگی نائل نشده اند توصیه میکنم که از این جا به بعد عطای خواندن این مطلب را به لقایش ببخشند و دیگر از خواندن بقیه خودداری نمایند – به عبارت روشن تر خواندن این مطلب برای غیر بازنشستگان ممنوع میباشد خود دانید میخواهید حرفم را قبول کنید یا نکنید . بله داشتم میگفتم تا عیال مربوطه خبر بازنشستگی ام را شنید با یک خوشحالی زاید الوصفی گفت : آخیش راحت شدم خصوصا از کارهای اضافه خانه !این حقیر آن روز پی به حرفش نبردم ولی گذر ایام مرا از خواب غفلت بیدار کرد و دانستم خوشحالی آن روز عیال را بله از فردای آن روز عیال مربوطه سبد خرید اجناس را با یک لیست بالا بلند تحویل حقیر داده تا آنها را هر چه سریعتر تهیه و به خانه بیاورم هنوز به خانه نرسیدم سبزی ها رابرای پاک کردن جلویم گذاشت هنوز آن روز به اتمام نرسیده کار دیگر . خلاصه کار پشت کار خودمانیم این برخورد ناجوان مردانه عیال آن هم بعد از سالها کار طاقت فرسای کارمندی برایم از صد بار خم و راست شدن در مقابل رئیس اداره و صد توبیخ کتبی و درج در پرونده ناگوارتر بود ! چه سرتان را درد آورم که از فردای بازنشستگی تا حال که مشغول نگارش این مطلب در پارک نزدیک منزل هستم دمی نیاسوده ام یا در خانه و بازار و یا در حال شست شوی ظروف آشپزخانه یا، پاک کردن سبزی و یا جاروب منزل و یا .... ! بگذریم . در یکی از روزها که عیال مرا دنبال کاری فرستاده بود. از فرط خستگی روی نیمکت یکی از پارکها نشستم تا هم خستگی خود را در کنم و هم از طبیعت پارک و گلهایش لذت ببرم چون حقیر از صبح الی الطلوع تا بوق شب مشغول رتق و فتق امور خانه هستم و جایی برای تفریحات سالم نمانده . تازه خدا نکند که در اجرای اوامر ملوکانه عیال کمی تاخیر ! .... که مسلمان نشنود و کافر نبیند ! آنچنان اخم میکند که که از صد کسر حقوق روسای قبل و ماقبل بازنشستگی ام ناگوارتر است . چی داشتم میگفتم آها یادم اومد مشغول تماشای گل وریا حین داخل پارک بودم که یکی از همکاران حقیر با روزنامه به دست کنارم نشست و این حقیر هم از فرصت به وجود آمده کمال استفاده را نمودم با یک تیردو نشان زدم هم مشغول استراحت و هم مطالعه مفتکی . در ضمن با گوشه چشم مشغول خواندن بودم که تیتری توجهم را به خود جلب کرد ! تیتر اصلی این بود ، میرزا فشم شم اعلام نموده که من هرگز قصد کاندیداتوری ریاست جمهوری را ندارم !جلل الخالق !میرزا و کاندیداتوری ریاست جمهوری آنهم میرزایی که توان اداره کردن دو نفر را ندارد و از طرفی مگر ایشان تایید صلاحیت میشود ؟مگر مردم از او شناختی دارند که به او رای دهند ؟ و میگویند طرف را به ده را نمیدادند سراغ خانه کدخدا رو میگرفت حال این حکایت میرزاست که در شهر و حتی در خانه خودش هم رای نداردبه کمتراز ریاست جمهوری قانع نمیشود. چیزی نمانده بود که دو شاخه قدو قواره دو کاج بلند درسی کلاس چهارم در سرم سبز شود حال دنباله مطلب : ایشان گفته که من در صورتی کاندید میشوم که مصلحت اقتضا نماید و یا مسئولان محترم ، مردم ، ابرار ، بزرگان همچنین کلیه احزاب و گروه ها و شخصیت ها از من خواهش کنند و تازه ببینم که اجماع کلی در مورد من صد در صد است آنوقت ناچارم که روی مردم را زمین نگذارم و برای حل مشکلات اقتصادی ، سیاسی ، امنیتی و نظامی که کل کشور وجهان را فرا گرفته چاره اندیشی نمایم چون بنده این توان را در خود میبینم که تورم و گرانی را در ماههای اول مسله انرژی هسته ای را در سال اول خود کفایی کامل را در سال دوم و مشکلات و تنش های جهانی را در دو سال باقیمانده حل وفصل نمایم و در پایان 4 سال شما شاهد خواهید بود که ما به عنوان ابر قدرت اول دنیا برتری خود را به دشمنان خود دیکته نماییم . ! از همین جا و همین تریبون به بقیه آقایانی که قصد تخریب مرا دارند میگویم یا هشدار میدهم که با دم شیر بازی نکنید و در ضمن تمام کسانی که از من حمایت میکنند منتظر پست های وزارتی باشند البته اقوام و آشنایان آنها را نیز فراموش نخواهم کرد ! استانداری ، فرمانداری ، مدیر کلی ، و خلاصه برای همه عزیزان جا هست فقط کمی تدبیر میخواهد و همت آقایان در تبلیغ و رای دادن به من خبر نگاری از ایشان میپرسد که با آمریکا و تحریم های ظالمانه اش چه میکنی ؟که میرزا جواب میدهد : من کارخانه میخرم تا کالا تولید کند و به خارج وابسته نباشم که خبرنگار به او میگوید، ؟ آنها به ما کارخانه نمیفروشند ! که میرزا میگوید غلط میکنند که نمیفروشند مگر ما مفتکی خواستیم ما که پول آنها را جیرینگی پرداخت میکنیم پس مرض دارند که نمیفروشند ! البته میرزا برای خود کفایی کشاورزی گفته من تمام زمین های کویر لوت و کویر نمک و بیابانهارا بین افراد بیکار تقسیم میکنم تا هم درصد بیکاری را صفر کنم و هم با کشت درخت کویر ها را تبدیل به جنگل کنم ! حال از خوانندگان سوال میکنم اگر شما جای من بودید چند شاخ در سرتان سبز میشد بیخود نبود زنش در جواب حرفم که به او گفتم میرزا را اینقدر تحت فشار نگذار ، بگذار کمی آزاد باشد ، به من گفت: تو هنوز میرزا را خوب نشناخته ای اگر جلوی این ور پردیده را باز بگذارم فرداست که ادعای دبیر کلی سازمان ملل را بکند ویا آن سیاه سوخته آمریکایی که رییس جمهور شده را کت بسته تحویل زندان گوانتانامو یا ابو غریب بدهد و یا آن اعجوزه انگلیسی که ملکه است را کنار بگذاردو ان ورپریده شیرین نوبلی را میگویم جانشین ملکه انگلیس کند و یا ..... خلاصه یک بل بلشوای راه بندازد که آن سرش ناپیدا اینجا بود که فهمیدم حق با عیال میرزا است که این موجود را به حال خودش رها نمیکند ،وبا آن سختگیری ها باز میبینیم دسته گل به آب میدهد این حقیر مانده ام که میرزا چگونه توانسته با آن همه چشم غره های گاه و بیگاه عیالش عرض اندام نماید . البته این برمیگردد به استعداد ذاتی میرزا که در دو در کردن عیال ید طولانی دارد . البته خوانندگان ملتفت هستند که این النگ شنگه ای که این روزها مد شده که بعضی از سیایسون ورشکسته اعلام داشته اند که ما کاندید نمیشویم مگر مردم ما را با سلام و صلوات جلو انداخته و فرش قرمز جلوی ما پهن کنند تا ما بیاییم ، زیر سر این میرزای خیر ندیده ست . تا این میرزا است بدانید و آگاه باشید که با شاهکارهایش هم عده ای را طمع مقام و جاه میاندازد و هم خود را ملعبه و انگشت نمای این و آن ! مگر اینکه عبالش بتواند راهکارهای دیگری برای کنترل او پیدا نماید که چشم این حقیر آب نمیخورد که عیالش بتواند به موفقیتهایی در کنترل این عمروعاص زمانه دست پیدا نماید .
غلامعلی آبدهی مقدم کلاله
متاسفانه نظری هنوز درباره این مطلب منتشر نشده