قبر کیتی جی (Kitty Jay)
داستان قبر «کیتی جی» در دهه ۱۷۰۰ شروع شد زمانی که این دختر جوان و فقیر در طویله ای در محله «فولدر» انگلیس خودش را حلق آویز کرد. اینکه کیتی برای چه خودش را دار زد مشخص نیست اما اینطور که شایعات می گوید مشکلات خانوادگی او را وادار به این کار کرد. در آن زمان کسی که خودکشی می کرد در واقع قاتل خودش بود و گناه بزرگی مرتکب شده بود برای همین مثل یک مجرم و قاتل دفن می شد. نکته عجیب درباره قبر چمنی این دختر این است که یک فرد اسرارآمیز همیشه قبر او را با گل های رنگارنگ تزئین می کند. بعضی از مردم می گویند که هراز گاهی شخصی با لباس سیاه را می بینند که در مقابل قبر او زانو زده است. بعضی ها هم می گویند که هنگامی که با ماشین در حال دور شدن از قبر او هستند روحش را در آینه پشت ماشین می بینند!
قبر ترسناک Inez Clark
در قبرستان «گریس لند» شیکاگو مجسمه ای عجیب از یک دختر جوان در محفظه های شیشه ای هست که در نظر اول همه را به این فکر می اندازد که صاحب این مجسمه همان کسی است که در این قبر است. زیر این مجسمه نوشته شده Inez Clarke اما در کمال تعجب هیچ کسی با این اسم در قبر نیست. داستان های زیادی درباره مجسمه و «اینز کلارک» وجود دارد بعضی ها می گویند مادر این دختر او را ترک و پدربزرگ و مادربزرگش او را بزرگ کردند تا اینکه دختر روزی که در بیرون گرفتار شده بود در طوفان از دنیا رفت. این طور که می گویند در یک روز که در قبرستان رعد و برق می زد مجسمه ناپدید شد و در یک شب طوفانی نگهبان قبرستان به سمت این محفظه رفت و دید که اثری از مجسمه نیست. نگهبان با دیدن این صحنه آنقدر ترسید که پا به فرار گذاشت و هیچ وقت دیگر به این قبرستان برنگشت.
قبر Lilly E. Gray
بر روی سنگ قبر «لیلی» نوشته شده که او توسط جانور ۶۶۶ کشته شده، این نوشته مدت ها ذهن های کنجکاو را درگیر کرده بود که آن جانور آیا چیزی مثل دیو بوده است یا نه. اما در واقع چیز ترسناکی درباره این ماجرا وجود ندارد جز یک جور حس شوخ طبعی. طبق تحقیقاتی که انجام شده همسر عجیب لیلی که این جمله را بر روی سنگ قبر نوشته از دادگاه و پلیس متنفر بود چون قبلا توسط آن ها دستگیر و مدتی را در زندان گذرانده بود. او پلیس را مقصر مرگ همسرش می دانست چون همسرش به خاطر دستگیری او استرس زیادی تحمل کرده بود برای همین منظور از جانور ۶۶۶ بر روی سنگ قبر همان پلیس ها هستند.
قبر Rosalia Lombardo
روسالیا، دختر ایتالیایی که در ۱۳ دسامبر ۱۹۱۸ متولد شد و کمتر از دو سال بعد در اثر ذات الریه از دنیا رفت. پدرش از مرگ او آنقدر ناراحت شده بود که تصمیم گرفت کاری کند تا جسد دخترش هیچ وقت از بین نرود. بدن این دختر کوچک مومیایی شده و در دخمه ای در پالرمو نگهداری می شود. با اینکه عکس هایی که از این دختر در سال ۱۹۸۲ گرفته شده نشان می دهد که بدن او به طور چشم گیری خوب مانده است اما کم کم این مومیایی شروع به پوسیدن کرد برای همین تابوت او به اتاقی پر از نیتروژن در جای خشک دخمه منتقل شد. مومیایی او آنقدر با مهارت انجام شده که با دیدنش خیال می کنید که او بعد از گذشت نزدیک به ۱۰۰ سال به آرامی خوابیده است. با اینکه دیدن مومیایی او شاید کمی ترسناک به نظر بیاید اما برای خانواده داغدیده اش در آن زمان مایه آرامش بود.
قبر Hugh Emmerson
هیچ کس به درستی نمی داند که صاحب این قبر اهل کجا بود و در کجا زندگی کرد. در بعضی از گزارش ها آمده که او اهل نیویورک بود اما بعضی ها هم او را اهل ایالت ورمانت می دانند. این طور که بر روی سنگ قبر او نوشته شده او در اثر تنهایی در سن ۷۰ سالگی مرده است. اما فکر می کنید کسی که تنها بوده این سنگ قبر و این قبر باشکوه را از کجا آورده است؟ جزئیات اسرار آمیز زندگی او هیچ وقت فاش نشد.
قبر گمنام دختر کوچک
در سال ۱۹۷۷ جسد یک نوزاد دختر که فقط چند هفته از عمرش می گذشت توسط چند ماهیگیر از آب بیرون کشیده شد. این نوزاد در درون یک کیف به داخل آب پرت شده بود، اینطور که کارشناسان پزشکی قانونی گفتند وقتی نوزاد در داخل کیف گذاشته شده زنده بوده و این یعنی نوزاد به قتل رسیده است. این نوزاد نزدیک به ۳۰ سال بدون هیچ سنگ قبری در قبرستان «پلیزنت ویو» دفن بود تا اینکه عده ای برایش سنگ قبر گذاشتند و روی آن نوشتند این نوزاد گمنام در سال ۱۹۷۷ در رودخانه «دلاویر» پیدا شد.
قبر تیموسی کلارک
داستان هیچ قبری به اندازه این قبر تا این حد با جزئیات نیست. در طول قرن های ۱۸ و ۱۹ ترس عجیبی مردم اروپا را فراگرفته بود: ترس از زنده زنده خاک شدن! در آن زمان بیماری وبا شایع شده بود و خیلی از بیمارانی که دکترها مرگشان را تایید می کردند بعد از مرگ زنده می شدند! از گوشه و کنار داستان هایی از مرده هایی شنیده می شد که در قبر زنده شده بودند و به دلیل نبود اکسیژن می مردند، داستان هایی که ترس مردم را بیشتر و بیشتر می کرد. حتی کتابی هم در سال ۱۸۴۴ به چاپ رسید که فقط و فقط درباره قربانیانی که زودتر از موعد به خاک سپرده شده بودند حرف می زد. نتیجه این ترس عمومی ساخت تابوت های ایمن بود، تابوت هایی که می شد در آن ها نفس کشید، زنگ هشدار را به صدا درآورد و یا بیرون را تماشا کرد. اسمیت دکتری بود که در سال ۱۸۹۳ از دنیا رفت او آنقدر از زنده دفن شدن می ترسید که قبل از مرگ تصمیم گرفت قبری خاص داشته باشد: قبری با یک پنجره! این پنجره برای این بود که در صورتی که او در قبر زنده شود دیگران او را ببینند و نجاتش دهند. البته قبر به جز این پنجره امکانات دیگری مثل یک زنگ و یک لوله برای تنفس هم داشت اما از آنجایی که او در هنگام مرگ واقعا مرده بود هیچ کدام از این تجهیزات به کارش نیامد!
منبع: historicmysteries.com
متاسفانه نظری هنوز درباره این مطلب منتشر نشده