دختر 10 ساله چوکانلویی در شب شهادت اما رضا(ع) در جوار حرم رضوی شفا گرفت.
به گزارش کلاله خبر به نقل از راه دانا ؛ روستای چوکانلو این روزها شاهد معجزه ای وصف نشدنی است. معجزه ای که تمام روستا را خوشحال کرد و ایمان به خدا را در منطقه بیشتر نمود. کودکی که از ابتدای عمر خود معلول بود لطف و کرامت رضوی در شب شهادت اما رضا (ع) شامل حالش شد و شفا گرفت.
حجی محمد آسوده پدر این دختر در گفتگویی با خبرنگار راه فاروج گفت: بسیار خوشحالم. همین که دخترم را میبینم که روی پاهای خودش میایستد و راه می رود انگار دنیا را دارم.
وی در ادامه توضیح داد: در هشت ماهگی دخترم طب ولرز گرفت و تا به دکتر و بیمارستان در شیروان رساندیم تشنج سیر زندگی دخترم را عوض نمود. دخترم دم مرگ بود ولی در بیمارستان خوشبختانه از مرگ نجات یافت. اما دیگر مانند همسن وسالان خود نبود.او دچار معلولیت حرکتی درپاهای خود شده بود و دیگر نمیتواست روی پاهای خود بایستد یا حرکت کند.
آسوده همچنین گفت : شغلم چوپانی است و بیشتر اوقات خانه نیستم. و جز آن هیچ کار و منبع درآمد دیگری ندارم. از اول بهار تا اوایل پاییز کاری دارم ومنبع درآمد ولی بقیه سال بیکارم. در حال حاضر چهار دختر دارم و دوبرادر کوچکتر از خودم که سرپرستی آنها به عهده من بوده وخودم نیز در خانه ای قدیمی مستاجرم. من از اول زندگی هرچه کارکردم خرج دوا دکتر دخترم کردم. هر دکتر و بیمارستانی که رفتیم هیچ فایده نداشت تا یک سال نیم پیش که دیگر از دکتر ها ناامید شدیم. آخرین دکتر به ما گفته بود که دخترمان از لحاظ بدنی کاملا سالم است و دیگر کاری از دستشان برای دخترم برنمی آید.
حجی محمد در ادامه اضافه کرد: 9 سال است که مادربزرگ سمانه هرسال با پای پیاده به حرم امام رضا (ع) مشرف می شود، در سال های اول همسرم همراه با سمانه و مادرش پیاده میرفتند ولی بعد از بیماری همسرم من خود سمانه را کول کرده و پیاده به حرم میرفتیم.
امسال اما پیاده روی مان جور دیگری بود. بعد از دخیل بستن سمانه و توسل به امام رضا (ع،) به محل اسکان هیئت پیاده روی خود برگشتیم که پرچم حضرت ابوالفضل میهمان هیئت ما بود. دخترم زیر پرچم حرم آن بزرگوار بود که ناگهان بلند شد و ایستاد.
مادر بزرگ سمانه میگوید: خدا را شکر که نوه ام سرحال است و روی پاهایش می ایستد. هر سال نوه ام را پشت خود میذاشتم و گریه میکردم و به سمت حرم میرفتم.امسال بعد از بازگشت از حرم دخترم رو زیر پرچم حضرت ابوالفضل گذاشتم و با دلی شکسته متوسل آن حضرت شده بودم. ناگهان دیدم دخترم بلند شد و شفا گرفت.
پدر سمانه با اشاره به سرکشی های مرتب اداره بهزیستی از این خانواده گفت: از طرف بهزیستی همین 1 ماه پیش برای مسئله مدرسه سمانه امدند. اما حمل و نقل سمانه تا مدرسه برای ما مشکل بود، پیشنهاد کردند تا سمانه را به خوابگاه بهزیستی ببریم تا در آنچه تحصیل کند اما من قبول نکردم چون طاقت دوری فرزندم را نداشتم. بعد از شفا گرفتن سمانه زمانی که مسئولین بهزیستی برای بازدید آمدند اصلا باورشان نمیشد که این سمانه است که دارد راه میرود.
حال سمانه نمادی شده است برای متوسل شدن ، برای خواستن ناشدنی ها و هر چیزی که انسان ها ناتوانند برای انجامش از آنکه تمام امور عالم به دست اوست.
متاسفانه نظری هنوز درباره این مطلب منتشر نشده