برخيز و مردانه بكوب، بر سٓر دٓر خانه بكوب، نه اين خانه همه خوابند بيدار میشوند برو در خلوته خودت بكوب؛
به گزارش کلاله خبر به نقل از نیلکوه، سید روحالله حسینی از شعرای گالیکش در دل نوشتهای برای نامهربانیها بر ایمان سنچولی قهرمان کاراته جهان در این شهرستان نوشت:
برخيز و مردانه بكوب، بر سٓر دٓر خانه بكوب، نه اين خانه همه خوابند بيدار میشوند برو در خلوته خودت بكوب
ايمان قهرمان تو در این شهر بمان. سرود قهرماني بخوان اگرچه تنها، اگرچه غريب. تو طلایهدار اين شهري، اگرچه رواج دارد در اين شهر بیمهری.
از گردنت مدالهای رنگارنگ آويزان است، شبيه درختان پاييزي، ولي صد حيف كه ما قدم زدن در پاييز را دوست نداريم و تو را نمیبینیم، ما بهار را دوست داريم. ما یخزدهایم در زمستان افكارمان، اما تو بمان اي قهرمان.
روي سخنم با آنهایی كه تو را نديدند نيست، با آنهاييست كه نخواستند تو را ببيند.
آزردهخاطر نباش، علي دايي، رییسجمهور، رييس مجلس و... براي تو پيغام تبريك فرستادند. مسئولين شهر ما صاحب کرسیهایی در سازمان ملل هستند، وقت نداشتند كه تو را تجليل كنند.
ايمان تو پرچم اين شهر را بهاندازهی بلنداي نيلكوه زخمي بالا بردي، پرچمت را باد برد، آورد و كوبيد بر سرما كه بیدار شویم تو را ببينيم، اما دريغ چه سنگين است اين خواب زمستاني ما. كاش آفتابِ تابستانيه معرفت بر این شهر بتابد.
ايمان هركس از تو پرسيد كجايي هستيد، گفتي گاليكشي، ولي در این شهر كسي نپرسيد، چرا ايمان انقدر بیسروصدا به وطنش بازگشت، كسي آمدنت را نفهميد.
وقتي در این شهر راه میروی مردم تو را با دستنشان میدهند، دستي تكان میدهند. همين هم غنيمت جنگيست در این شهر.
ايمان قهرمان تو جوان اول اين شهري، براي اين شب خواهد آمد سحري، صداي دُهل از دور خوش است، نزديك كه میآیی كسي تو را نمیشنود.
ايمان قهرمان باش و براي ورزش اين شهر بزرگتری كن، بگذار نببينن و نشنون تو را، يك جهان تو را روي سكو قهرماني ديد، راستي اون روز تلویزیون خانههایمان خراب بود تو را نديديم. ما را به بزرگي خودت ببخش. كه ورودي شهر را به بزرگي قهرمانيت حتي از يك بٓنر دريغ كرديم.چقدر غريبانه آمدي، بیسروصدا ......
بغض کردم
چقدر لال ماندم
بین حرفایم.
متاسفانه نظری هنوز درباره این مطلب منتشر نشده