در پلیس آگاهی فرصتی پیش آمد تا با او گفتوگویی انجام دهیم که در ادامه میخوانید.
خودت را معرفی کن؟
وحید 33 ساله و مجرد هستم. در جنوب تهران زندگی میکردم اما بعد از عمری در به دری زیر زمینی را در غرب تهران اجاره کردم.
از چه زمانی به فکر سرقت افتادی؟
هشت ماه قبل برادرم خودروی پرشیایی را قسطی برایم خرید تا در آژانس کار کنم. از آن زمان بدبختیهای من شروع شد. سه ماه اجاره خانهام عقب افتاد و حتی پول قبض آب و برقم را نداشتم پرداخت کنم. برای همین به فکر سرقت از دختران و زنان افتادم.
چرا زنان و دختران؟
آنها زود خام میشدند و سرقت از آنها راحت است.
چگونه از آنها سرقت میکردی؟
با پرسه زدن در غرب تهران دختران را سوار میکردم و بعد از چند دقیقه صحبت در یک فرصت مناسب گوشی تلفن همراه آنها را سرقت میکردم.
به چه بهانهای آنها را سرگرم میکردی که متوجه سرقت نشوند؟
با لواشک و آلبوم عکسهایم.
چگونه؟
آلبوم عکسهای آتلیه را روی داشبورد میگذاشتم و به بهانه دیدن عکسهایم آنها را مشغول میکردم. گاهی نیز به بهانه دادن لواشک از صندلی عقب دست در کیف آنها میکردم و گوشی را برمیداشتم. به دختران لواشک بدهی راحت میتوانی حواسشان را پرت کنی. برخی مواقع هم به بهانه این که میخواهم به آنها رانندگی یاد بدهم، آنها را پشت فرمان مینشاندم و در یک لحظه تلفن همراهشان را سرقت میکردم.
طعمههایت را چگونه انتخاب میکردی؟
بیشتر طعمههایم دختران پولداری بودند که لباسهایشان هم مارک بود. بیشتر سراغ دختران خوش تیپ میرفتم.
از چند نفر سرقت کردی؟
10 نفر.
بعد از سرقت، گوشیها را چه میکردی؟
به یک مالخر در علاءالدین میفروختم. شاید باورتان نشود از فروش اموال سرقتی فقط دو میلیون تومان گیرم آمد.
طعمهها چگونه به تو اعتماد کردند؟
خودم را پسر یک بساز بفروش معرفی میکردم و چون با کارت ملی جعلی خودم را پاشا معرفی میکردم، آنها فکر میکردند با یک بچه پولدار طرف هستند و خوشبخت میشوند.
در پروندهات شکایت تجاوز به عنف وجود دارد؟
نه. هر سه نفر آنها با پای خودشان به خانهام آمدند.
چگونه خودشان میآمدند؟
به بهانه ازدواج با این سه نفر دوست شدم. باورتان میشود قرار بود آخر بهمن با سه دختر ازدواج کنم. دختران به بهانه ازدواج، خام حرفهای من میشدند.
چرا دختران را تهدید به انتشار فیلمهای سیاه میکردی؟
فیلمیدر کار نبود و برای این که یکی از آنها شکایت نکند، به دروغ تهدید کردم فیلم سیاه گرفته ام و منتشر میکنم.
در خانه را چرا خراب کردی تا دختران فرار نکنند؟
میترسیدم آنها سر و صدا کنند و آبرویم برود، برای همین قفل را از داخل خراب کردم تا نتوانند فرار کنند.
سرنوشت دختران برایت مهم نبود؟
پدرم بعد از فوت مادرم، من و پنج برادرم را تنها گذاشت و ازدواج کرد. من هیچ گاه دست نوازش پدرم را حس نکردم. من بیماری صرع دارم و در این مدت خیلی سختی کشیدم. ماهها کارتن خواب بودم و چند ماهی به مشهد رفتم و کارگر کبابی بودم. طعمههایم پولدار بودند و گوشیها را کادو گرفته بودند و برای همین تاکنون کسی شکایت نکرده است.
جام جم
متاسفانه نظری هنوز درباره این مطلب منتشر نشده