چه کسی نغمه دختر 22 ساله گرگانی را فریب داد / ماجرای هولناک یک دوستی وایبری در گرگان !!

1403-08-01 03:08:25
0
14

دیگر مطمئن شدم خوشبخت شده‌ام؛ زنگ در را زدم و مرد جوان و زیبارویی در را به رویم گشود و با لبخندی به من گفت: خوش اومدی عروس خانوم!

 

 

 نامش نغمه بود، 22 بهار از عمرش را گذرانده و با حسرت می‌گریست و می‎گفت آرزوهای زیادی در سر داشته است و مثل سایر دخترهای هم سن و سالش از آرزوی ازدواجی موفق گرفته تا تحصیل در بهترین دانشگاه‌ها و دیگر آرزو‎هایش در گفت‎وگو با خبرنگار فارس در گرگان می‌گوید.

نغمه 22 ساله که برای حل مشکلات پیش آمده در زندگی‌اش به مرکز مشاوره آرامش فرماندهی انتظامی استان گلستان مراجعه کرده بود، در این گفت‎وگو، زوایایی از زندگی‎اش را بازگو کرد که به عقیده خودش، ساختن کاخی پوشالی در ذهنش باعث وقوع این ماجرا شد که مشروح آن را در ذیل می‎خوانید:

چند ماهی بود که مادرم متوجه شده بود که از داخل منزل پول گم می‌شود اما از آنجایی که هیچ غریبه‌ای به منزل ما رفت و آمد نمی‌کرد نمی‌توانست حدس بزند این سرقت‌ها کار چه کسی است.

من هم تنها فرزند خانواده بودم و او از رفتارهای من متوجه شد که من در این سرقت‌ها نقش دارم.

من دیگر آن دختر سرحال و با نشاط گذشته نبودم، به شدت گوشه‌گیر و افسرده و کم حرف‌تر از گذشته شده بودم و از حضور در جمع خانواده خودداری می‌کردم.

بالاخره یک روز مادرم زبان گشود و گفت که به من شک کرده است؛ من در حالی که به شدت بغض کرده بودم و حتی توان ناله هم نداشتم در حالی که احساس گناه شدید می‌کردم از ابتدا تا انتهای ماجرا را برای وی شرح دادم.

حدود یک ماه پیش با پسری از طریق نرم‌افزار وایبر آشنا شدم؛ ما ارتباط دوستانه‌ای با یکدیگر برقرار کردیم و در این مدت به شدت به وی وابسته شده بودم و فکر می‌کردم شاهزاده سوار بر اسب سفید رویاهایم را پیدا کرده‌ام.

وعده ازدواج، یک روز تلخ و ویران شدن کاخ پوشالی

او با قول ازدواج و حرف‌های خوشایندی که به من زده بود توانسته بود اعتماد مرا جلب و مرا خام کند.

بعد از مدتی من به تقاضای او برای دیدار با یکدیگر جواب مثبت دادم؛ چند بار دیگر هم با وی ملاقات کردیم تا اینکه یک روز از من دعوت کرد که به منزلش بروم.

در روز حادثه وقتی به آدرسی که مصطفی داده بود رفتم، خودم را بر در خانه بسیار بزرگ و مجللی یافتم که آرزوی هر دختری داشتن چنین زندگی بود.

دیگر مطمئن شدم خوشبخت شده‌ام؛ زنگ در را زدم و مرد جوان و زیبارویی در را به رویم گشود و با لبخندی به من گفت: خوش اومدی عروس خانوم!

وقتی وارد خانه شدم با حیرت به اطرافم نگاه می‌کردم؛ با خودم گفتم این خانه کاخ آرزوهایم است، چند لحظه بعد مصطفی با دو لیوان شربت وارد پذیرایی شد.

بعد از خوردن نوشیدنی در حالی که سرم گیج می‌رفت متوجه شدم به غیر از مصطفی سه نفر دیگر هم در منزل هستند و اتفاقی که نباید می‌افتاد، افتاد!

وقتی به هوش آمدم فقط مصطفی را دیدم، وی از من فیلم غیراخلاقی تهیه کرده بود و مرا تهدید کرد و از من درخواست پول کرد.

من هم از ترس آبرویم با سرقت از منزل به او باج می‌دادم.

این گوشه‎ای از داستان زندگی نغمه 22 ساله بود که با اعتمادی بی‌جا و برای رسیدن به رویاهایی که در سر می‌پروراند، قربانی شهوت‎رانی تعدادی جوان سودجویی شد که از احساسات یک دختر بی‎تجربه سوءاستفاده کرده بودند.

نظرات

متاسفانه نظری هنوز درباره این مطلب منتشر نشده

ثبت دیدگاه

خانه شهرستان گلستان اخبار